روز مادر
ایلیا جان سی و یکم فروردین روز مادر بود اول از همه این روز رو به مادر نازنینم و مادر شوهر عزیزم تبریک میگم و بعد... امسال روز مادر متفاوت بود با همه ی روزهای مادر حس و حال جشن نبود حس و حال شادی نبود دلم گرفته بود یکی دو روز قبلش بهمون خبر دادن مادر بزرگم ناخوش شده ما رو نمیشناخت... سخت صحبت میکرد... روزٍ مادر تو بیمارستان بستری بود و عزیز طاهره پیشش بود... عزیز جون مثه یه پروانه دور مادرش میچرخید رو صورتش دست میکشید و میبوسیدش غذا میذاشت تو دهنش لباس هاش رو تمیز میکرد آروم کنار گوشش میگفت نترس من همیشه پیشتم و وقتی مادر بزرگم اونو نمیدید آروم آروم اش...
نویسنده :
مامان فاطیما
22:34